تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

يه خريد كوچولو

شكوفه ي گيلاس من              7 اسفند ماه بعد از يه دلواپسي كوچولو كه به صورت خوابيده بهت شير داده بودم رنگ مدفوعت تغيير كرد و بردمت دكتر البته توي ادرار و مدفوعت هم يه كم خلط ديده ميشد. خانوم دكتر منيري تا ديدت كلي تحويلت گرفت اما تا معاينه رو شروع كرد گريه رو سر دادي كه مشخص شد بعله گلوت يه كم متورم شده و بايد شربت بخوري. ديفن هيدرامين و قطره بيني كه دارم بهت ميدم. قدت هم 60 سانتي متر وزنت هم 6 كيلو و 300 گرم امروز 3 ماه و 17 روز داري قشنگ ماماني خدا رو شكر از وضعيت رشدت خيلي راضي بودن . بعدش رفتيم بازار و اينا رو واست خريديم. انق...
8 اسفند 1391

پرنسس من

پرنسس زيباي من، در  5 اسفند ياد گرفتي كه وقتي  مامان ميزنه روي لبهات صدا در بياري و سرگرم بشي . در تاريخ 4 اسفند ياد گرفتي كه با لبهات بازي ميكني و به شكلهاي مختلف لبهاتو ميكني . اب دهانت رو هم جمع ميكني و مياري بيرون . كامل رو پاهات مي ايستي البته با كمك منو بابا اينجا هم كه خوابت ميومد و بالشتو گذاشتي رو صورتت تا بخوابي   تياناي با حجاب قربونت برم  كه  عروسك شدي   سرگرمي با لاك اينم اب دهانت اينجا هم دندونگيرتو برا اولين بار گرفتي و ميخوري ...
6 اسفند 1391

از چي بگم

اينروزا انقده شيرينكاري ميكني كه  نميدونم چي بگم گل خوشبوي من يادگرفتي و محكم رو پاهات مي ايستي البته ما ميگيريمت . حرف زدنت كه نگو و نپرس.اوققققققه،اَََاَدَ     ،هووووووووووووووووووو. خنده با صداي بلند مثل ادم بزرگا.الهي كه فدات بشم. باهوشي نانازم .وقتي ميري تو گهواره كه بخوابي ،ميام و از پنجره گهواره ات صدات ميكنم و شما به دنبال صدام ميچرخي و برام ميخندي. هر روز صبح با خنده از خواب بلند ميشي و روزتو شروع ميكني . انقده موقع شير خوردن بازيگوشي ميكني كه صورتت ميشه پر از شير .سرت رو مياري جلو و ميبري عقب . قربونت برم كه بازيگوش شدي . شبها هر 1 ساعت بيدار ميشي و شير ميخوري ...
2 اسفند 1391

منو ميشناسي

د يروز از صبح رفتيم خونه اقا جون و مادر جون وقتي بابايي اومد و ناهار خورديم منو بابايي اصرار كرديم كه مادر ببردت حمام . اما مادر ميگفت كه سرما ميخوري. ما موفق شديم و رفتي حمام. از ساعت 3 تا 8 شب خوابيدي و فقط واسه شير بيدار ميشدي . وقتي هم كه بيدار شدي افتاده بودي به عطسه . منو بابايي هم نگران از اينكه سرما خوردي،تا اومديم خونه استامينوفن و ديفن هيدرامين بهت دادم . امروز كه بيدار شدي خدا رو شكر نه عطسه اي در كار بود و نه سرفه . دخترم قوي و تنومنده ومريض نشده .الهي شكرت اي خدا . كمك دخترم كن تا هيچوقت نا خوش نباشه. اينم عكسهاي 1 روز بعد از حمام:     وقتي مادر جون . اقا جون بغلت مي...
30 بهمن 1391

مونس شبهاي من

تيانا مدام ميخواد مونس شبهام باشه و تا  صبح درد دل كنه اخه طاقت دوري مامانشو نداره همچنان دلدرد داري و اذيتي ،اما ديروز بعداز ظهر تا ساعت 11 شب فقط گريه ميكردي تا اينكه عمه صاحبخونه اومدو قولنجتو گرفت. منم قنداقت كردم و خدا رو شكر تا صبح راحت خوابيدي بريم چند تا عكس ببينيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ميريم ادامه مطلب::::::::::::::::::::::::::   ساعت 2:36 دقيقه شب داري دستتو ميخوري   كادو عمو محمد   هديه هاي مادر جون + لباسي كه تنت كردم   هديه ي  عمو علي ،بابايي   گرمت شده بود ،لباسهاتو كم كردم اروم شدي   بابا از خانه و كاشانه برات خريده ...
14 آذر 1391